اولین دیدار

ساخت وبلاگ
میدونستم یه روز میره به خودشم گفته بودم میگفتم حس میکنم موقتی ام حسم درست بود موقتی بودم عشقش بهم دروغ بود وقتی سر هیچی تونست چشمشو روی همه چیز ببنده و بره یعنی یا دلش با من نبود دلش جای دیگه بود یا اینکه چون میدونست منو بازی داد وسلام .یه روز من هستم و همه چی درست شده و وضعیت مالیم هم خوب میشه اون روز دیگه هیچ بی لیاقتی توو زندگیم نیست به درک همه جا ریخته ا اولین دیدار...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbkms بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1397 ساعت: 16:50

 روز سه شنبه  که رفتم دانشگاه و سرکلاسا فقط بین منو بهرنگ نگاه های کوچولویی از روی خجالت و استرس رد و بدل میشد ، ساعت 8 شب بود که کلاس آخرمون تموم شد برشگتم نگا کنم ببینم بهرنگ چیکار میکنه دیدم وا بهرنگ نیست  از دوستم پرسیدم گفت بهرنگ رفت با دوستاش   اولین دیدار...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbkms بازدید : 30 تاريخ : شنبه 13 آبان 1396 ساعت: 16:09

سلاااااااام با یکم تاخیر در خدمتتون هستم میخوام براتون بنویسم از دو  روز پیش : 2 آبان 1396  وای خدایا چه روزی بووووووود مهم ترین تولد از روزی که فهمیدم تولد چیه برام تولد 22 سالگیم بود امسال تولدم برام خیلی خاص بود هم بخاطر عدد2 و هم بخاطر فرشته ای ک اولین دیدار...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbkms بازدید : 71 تاريخ : شنبه 13 آبان 1396 ساعت: 16:09

اولین دیدار...
ما را در سایت اولین دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbkms بازدید : 50 تاريخ : شنبه 13 آبان 1396 ساعت: 16:09


ســـــلااااام

بهار و بهرنگ هستیم
دانشجوی کارشناسی IT از تبریز
این وبلاگ رو برای درج خاطراتمون درست کردیم از روز آشنایی تا ابد
نوشته هامون تا روز آشنایی یکی در میان مینویسیم تا حال و هوای هردوتامون رو تو اون روزا بدونید
امیدوارم هرلحظتون شیرین خوش باشه

اولین دیدار...
ما را در سایت اولین دیدار دنبال می کنید

برچسب : حسادت,غیرت, نویسنده : bbkms بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 4:32

یه روز توی یکی از کلاسا نشسته بودیم و مشغول حرف و درس بودیم که یهووووووو یکی از دوستای صمیمی آقایی ( پویا) صداش کرد صــــــــــمــــــــد برگشتم اینجوری نگا کردم  دیدم اااا جوابش رو داد و گفت بله :|  از انجا بود که دگ اسمشو فهمیدیم و هرموقع میومد دوستام میگفتن بهار صمد اومد  اولش میگفتم اسمش بهش نمیاد اصلا ولی خب یک که گذشت عادت کرده بودم و رو جزوه هام  مینوشتم B&S  توی یکی از کلاسا بودیم که استاد گفت بهرنگ مص... و ایشون گفتن بله   بلههههه یه مشکل به مشکلاتم اضافه شد و من مونده بودم بین اسم صمد و بهرنگ ولی به دوستام میگفتم اسمش هرچی باشه من بهرنگ صداش میکنم بهرنگ بهش بیشتر میاد  ولی اونا م اولین دیدار...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین دیدار دنبال می کنید

برچسب : کشف,نام,آقای,مرموز, نویسنده : bbkms بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 4:32

بعد از اون روز که این خانوم لطف کردن و واسم تمرین نوشتن و چشم توو چشم شدیم یه حس خاصی توو وجودم شکل گرفته بود همش توو کلاس حواسم بهش بود چشم ازش برنمیداشتم ولی مواظب بودم نبینه نگاش میکنم همه ی رفتاراشو با جزئیات آنالیز میکردم   هیچ عیبی نداشت نه خنده های اضافی نه حرف زدن های بی مورد با بقیه نه بازی کردن بیش از حد با موبایل نه هیچ چیزی که ناراحتم کنه . یه روز که نشسته بودیم دیدم گوشیشو برداشت همش داره باهاش ور میره سرشو بلند نمیکرد عصبی شدم با خودم گفتم نکنه اونقدر لفتش دادم دوس پسر پیدا کرده دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم به بهونه زنگ زدن سریع از جام بلند شدم که از کنارش رد بشم ببینم چیکار میک اولین دیدار...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین دیدار دنبال می کنید

برچسب : خاصّ, نویسنده : bbkms بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 4:32

روز ها همینجوری داشت پی در پی میگذشت و من مثه همیشه تو دانشگاه منتظر بودم و میدیدم و رد میشدم  ولی بهرنگ حتی یه نگاهم بهم نمیکرد طوری شده بود که دگ ازش ناامید شده بودم یه جورایی هم بهم برخورده بود چون من یه دختر مغرر بودم و نمیتونستم بی محلی هاش رو تحمل کنم یه روز یکی از دوستای بهرنگ که هم کلاسی ماهم بود و باهاش سلام علیک داشتیم برای شیرینی ماشینش که تازه خریده بود گفت بیاید بریم بیرون و ماهم قبول کردیم همینجوری که داشت مارو تو شهر میگردوند یه بحث جالبی باز شد که پرسید دوست پسراتون کین؟؟؟؟ ماهم گفتیم اول تو بگو دوس دختر خودت و دوستات کین تا ما هم بگیم .گف باشه بپرسید ماهم که از خدا خواسته شروع اولین دیدار...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین دیدار دنبال می کنید

برچسب : آمارهای, نویسنده : bbkms بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 4:32


ســـــلااااام

بهار و بهرنگ هستیم
دانشجوی کارشناسی IT از تبریز
این وبلاگ رو برای درج خاطراتمون درست کردیم از روز آشنایی تا ابد
نوشته هامون تا روز آشنایی یکی در میان مینویسیم تا حال و هوای هردوتامون رو تو اون روزا بدونید
امیدوارم هرلحظتون شیرین خوش باشه

اولین دیدار...
ما را در سایت اولین دیدار دنبال می کنید

برچسب : دلو,دریا,بزن, نویسنده : bbkms بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 4:32

اومدم خونه و یکی دو روز بی هیج اتفاق خاصی گذشت روز یکشنبه بود که دوستم اومد بهم گف بهار آی دیت رو علی میخواد منم فکر کردم میخواد راجب دوستم باهام حرف بزنه و منو واسطه کنه که باهم آشتی کنن گفتم باشه بده . یکم گذشت علی اقا پ م  داد بهم : سلام خانم مهندس خوبین ؟  ببخشید مزاحم شدم یه کاری داشتم ...منم گفتم سلام و شروع کردم به نصیحت کردن که آره باید رابطه اینجوری باشه شما کار خوبی نکردی سلام ندادی و ... که یهو برگشت گفت نه خانم مهندس من اصلا بخاطر این قضیه مزاحم شما نشدم  یه نفر آی دی شمارو میخواست اجازه میدین بدم بهش؟  یک آن احساس کردم قلبم از حرکت واستاد بدو بدو به دوستام گفتم این چی میگه ؟؟؟؟؟؟؟ اولین دیدار...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین دیدار دنبال می کنید

برچسب : آغاز,عاشقانه, نویسنده : bbkms بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 4:32